۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه

وبلاگ؛ همه یکی شده ایم راه بلند چه کوتاه شد!

وبلاگ؛ همه یکی شده ایم راه بلند چه کوتاه شد!


وبلاگ به همین سادگی
تاریخ را که برگی زنیم تازه می فهمیم چه برگ زرینی بر آن افزوده ایم ؟قلمی می نویسد دستی سنگ پرتاب می کند ندایی تیر می خورد مادری گیسوان سپیدش را سپری می کند و پدری بغضش را مسیر راه گلوله می کند فرنگیان شمعشان را نور راه می کنند آوازه خوان ها نوای شوق سر می دهند کودکی گلوی خشکی را تر می کند خبرنگاری نقش خاطره می زند مردان در قدرت فریاد سر میدهند اشکی بدرقه راه می شود.باتوم بدستی در آغوش باتوم خوردگان جای می گیرد.
سربازی به مردم می پیوندد پلیسی به مردم لبخند می زند دستی زخمی را می بندد صدایی الله اکبر سر میدهد الله اکبر خود بر دیکتاتور مرگ می فرستد نوری می آید، نسیمی می وزد، خونی می ریزد قیامتی به پا می شود خون می شکفد شکوفه عطری دارد چون نجوای شبانه فرشتگان.دوباره گلوله شلیک می شود گلی پرپر می شود اشکی می ریزد آیا خدا می بیند؟
من می نویسم تومی خوانی .حالا لحظه ای دیگرست دستت چه گرمایی دارد.من هستم تو هم هستی ما چقدر زیادیم.گلوله کم می آید تفنگ شرم می کند تفنگچی می گرید آری خدا ما را دیده است چه دستان گرمی داریم چه راه بلندی داریم به خود که می آیم می بینم همه به هم پیوسته ایم همه یکی شده ایم راه بلند چه کوتاه شد!

هیچ نظری موجود نیست: